افسـرنازنین دیگری را ازدست دادیم
نوشـتهً انجنـیر خلیل الله  روًوفی نوشـتهً انجنـیر خلیل الله روًوفی

امشـب نفـسـم شــرر شــرر میگـــذ رد

آمـــــاج اجـل چه پـر خطـر مـیگـــذرد

د یشـب که گذشت تا سحرخون خوردم

ترسـم که چه سـان شـب دگـر میگــذرد

 

هرچند درسرزمین مصیبت زده ام تراژید مرگ وتباهی را پایانی نیست وهمه روزه دسته دسته مردمان بیگناه وشریف ما دررویداد های سخت اسـفباری که ماتم آن بتمام ملیتهای ساکن درجغـرافیای افغانستان تعلــق میگیـرد، بکام مرگ ونیستی فــرو میروند، مگرمرگهـای نا بهـنگام دوستان وعـزیزانی که با آنها شـناخت نزدیک داری وخاطره های همیشـه ماندگارت درارتباط دوستی های شخصی وفامیـلی ویا رویا های شـیرین دوران مکتب وتحصیـل، محبت وهمدلی های شان پیـوند ناگسـستنی دارد، سـوگ کمرشکن دیگریست که دوستان خودرا به ماتم می نشاند و روان شانرا زیررگبــارهای درد وفـشار بویـژه دردیار غربت به شدت می آزارد.

منکه دوسال پیش درسـوگنـامهً ازین دست رفته گان سرافراز، زنده یاد جنرال محمد صابرپیلـوت، اتشـهً نظامی درکشور اوکراین وبعداً شـاد روان تورنجنرال محمد کبیر محسن، رئیس مالی وزارت دفاع ملـی وقت، که هرکدام درراه آرمان مردم وسربلندی کشورخود، تا پای جان کمرهمت ومردانگی بسـته بودنـد ولی با تاًسف که مرگ امان شـان نداد وبا همـان آرزوهـای پاک ونابرآورده شــدهً خود یکجا سربدامــان خاک کشیـدند، بادریغ ودرد حرفهائی داشـتم وفراق ابدی شـانرا با تلخ تـرین واژه های بدرود، به بدرقـه گرفتم.  بعداً خامهً غم را کنارگـذاشـتم وازخداوند اسـتدعا بردم تا دیگـردرسوگـنــویسی عـزیزان دستم به قلم درازنشود  واشکم درین دورهای دورغربت،  بپای تابوتهای گلپوش آنها، فرو نچکـد.

 

ولی چه چاره که فلسفهً زندگی هرانسان سرانجام ازدهلیزدردناک وتاریک مرگ میگذرد که لاجرم بایـد ازین بادیهً وحشتناک گذشت وبه ابدیت خداوندی پیوسـت.

اینک بازهـم مرگ نا بهنگام شایسته ترین افسرمیهـنم دگروال ارکانحرب  توریالی عثمانی باردیگر مرا تکان داد و روانم را تا اعماق درد والم فروبرد.

دریکی ازروزهای تیره وروان فرسا دلم سخت گرفته بود. به تبصرهً های ضد ونقیض بی بی سی گوش نهاده بودم که دوروزپیش خبرکشتـه شـدن بالاتراز نود نفرازهموطنان بیگناه فراهی مارا دربمبارد قوت های ناتو، اعلان کرده بود. حادثـهً سانحه باریکه حومهً عـزیزآباد را بخاک وخون کشیـد وبه یک دشـت قبرسـتان ضرورت داشت تا بی کفنان گمنام ومظلومی را درخاک تیرهً آن مدفـون مینمودند.

دربحبـوحهً چنیـن حالت روانسـوز، زنگ تیلفــون بصدا درآمـد. صدای دوست نهایت عـزیزخود جنـرال

عنایت را می شـنیدم که صحبـتـش برخلاف گــذشـته ها خیـلی گرفته بود، به من میگفــت « خبرشـدی ! تـوریالی عثمـانی دوسـت خوب ما برای همیشه ازما جــدا شـد. سه روزپیـش به رحمـت حق پیـوسـت »

صدائیکه ضربه اش تا ژرفای قلبم فرورفت ودرسنگینی این مصیبت یکباره حالم دگرگون گشت. راستی که ما بهترین هم مسلک صدیق ورفیـق دوست داشتنی خودرا ازدست داده بودیم، واقعهً تلخی که باورش برای دوستانش سخت مشکل بود زیرا تا شب قبل ازمرگش نیزکاملاً سرحال بوده وجـزئی ترین ناراحتی احساس نمیکرده است. قامت بلندش دربرابرحوادث روزگارخم نمیشـد. انسانی بود بـشاش و پر تحرک. درنخستیـن برخورد، سلامت روحی وفـزیکی را ازوجنـاتـش احساس میکـردی . اما مــرگ چه ماجرای وحشتناکی !  که نیـروی هرزنده جانی را میشکنـد و به نیستی اش سوق میـدهـد.  مگـراین تنها روح بزرگ انسانهای متعالی ورسیده بمقام والای انسانیسـت که جاودان میماند وپژواک صدای شان در درازنای زمانه هـا خاموش نمیگـردد. همـانگـونه که به یقیـن صدای زنده یاد، عثمانی عـزیز تا دیرهـای دیر، درقلب دوستان وهم مسلکا نـش جا داشـته وهرگزفراموش نخواهـد شـد.

 

مــرحوم عثمانی شصت وهـشت سـال پیـش ازامـروز دریک خانــوادهً روشـنفکردرشهــرکابل بدنیا آمـد سالهــای کودکی را درسایهً تربیـت سـالم فامیـل خود بسربرد، بعـد راهی مکتـب گـردید. درسال  1960 لیسهً اسـتقلال را بدرجهً عالی باتمام رساند.

این مرحلهً بود که پس ازان سرنوشـت او ازروال عادی تغییـر یافـت وادامهً تحصیلـش در رشتـهً نظامی گـره خورده بود، مسلکی که با پروگرامهای سختگیـرانهً خود، کمتـرتوجه دانـش آموزان ساحهً ملکی را بسوی خود جلب میکرد. اما عثمـانی، آگــاهـانـه ومتعهــد به آرمان وطـن درین راه گـام نهـاد و شامــــل دانشـکـدهً انجنیـــری اردو گردید که جدیداً درچوکات وزارت دفاع تاً سیس یافته بود.

همان بود که بعدها ازدرشـتناکی های پرپیچ وخم مسلک نظامی خود با متانت وسرافرازیها عبورکرد.

 

درسال 1963 ازپوهنحًی مذکوربحیـث یک افـسرممتاز فراغت حاصل کرد.  نظر به شایستگی و درجـهً عالی آموزشی که بحد کافی به آن مسلط بود، بحیـث اسـتاد درهمـان پوهنحًی شامـل وظیفـه گــردید ودر جمع سایراستادان داخلی وخارجی، اونیزمسـًولیـت بزرگ تدریس شاگــردان این فاکـولته را دربخشهـای  مهم ساختمانی وانجنیری استحکام بعهـده گرفت که جدیت وپیگیری استادی اش با موفقیتها همراه بود. 

روی همیـن دلیـل که اوخودرا بحیث یک آموزگارخوب وکـدرشایستهً علمی تبارزداد، کاندیـد تحصیلات اکادمیک گردید. پس ازسپری نمودن موفقـانهً امتحان کانکور، جهت فراگیـری دانـش بالای مسلکی، در اکادمی عالی انجنیری به اتحــاد شوروی اعـزام گـردید ومدت شـش سال درمسکو به فراگیری تحصیل مصروف گشـت.  با ذکاوت ذاتی یی که درمغـز وضمیرش عجیـن بود، اکادمی متذکره را با اخـذ مدال مطلا به پایان رسانیـد. بعد ازختم تحصیـل با آرزوهای بی پایان کاری خود دوباره بوطن بازگـشت ودر چوکات ریاست تعمیرات وزارت دفاع ، بحیث آمریونت ساختمانی توظیف گردید.

روانشاد توریالی عثمانی بمثابه یک افسر تحصیل یافته ودلسوز، درکارهای ساختمانی اردو تا آنجـائیکه قدرت وتوانـش اجازه میـداد، خدمات ارزندهً یـی را ازخود بجا گـــذاشت واکثــــر تاسـیسات زیربنــــائی ساختمانی اردو زیرنظر وادارهً مسـتقیم او، تکمیل وبه اسـتفـادهً وزارت دفاع ، تسلیم داده میشـد.

به پاس همین خدمات صادقانه ووطنپرستانه اش بود که همواره مورد توجه و تقدیر مقامات بلند وزارت دفاع قرارمیگرفت.

چون ازیکسو زحمت کشی واستعـداد کاری اش جلــوهً بیشتر پیـدا کرد وازسـوی دیگربه زبان فرانسوی هـم تسلط داشت، درسال 1357 خورشیدی با اسـتفاده ازیک بورس تحصیلی، باردوم جهــت فـرا گیری تحصیلات ارکانحــربی به کـشور فرانسه اعـزام گردید ومـدت یک ونیم سال درموسـسات عالی نظامـی آنجا به تحصیل ادامه داد.

دراکادمی نظامی فرانسه نیزموفقیت های خوبی شامل حالش گشت، همان بود که بحیث افسر ارکانحرب ازآنجا فارغ و دوباره بسوی میهن خود عـودت نمود و درهمین سال به رتبهً دگرمنی ارتقا یافت.

پـس ازمراجعـت بوطن مـدتی درریاست نشرات اردو توظیـف شـد، نظارت امـورطبـاعتی ونـشراتی را عهـده دارگردید. بعـداً نظربه ضرورت کــدری ، بحیث مـدیرامورفـرهنگی ریاست امورخارجهً وزارت دفاع  تقررحاصل کرد. تا سال 1990  درآنجا باجدیت وشایستگی ایفای وظیفه نمود.

دراخیرهمیـن سال پس ازسپـری کـردن بیست وشـش سال خدمت وکار دراردو، بنا بردرخواست خودش دررتبهً دگروالی به تقاعـد سوق گردید.

روزگاربازنشـستگی او تواًم با جنگهای خونین تنظیمی، ویرانی وکوچیـدن ها آغاز گردیده بود با گذشت زمان هیولای دهشت وبربادی حلقـهً زندگی را برای مردم بینوا، تنگ وتنگ ترمیساخت و فضای جنگ زدهً کابل به جهنمی تبدیل گشته بود.

بناء" مرحوم عثمانی بخاطرزنده ماندن فامیـل، رخت سفراجباررا بربست وبمانند صدها هزارهموطنـان تبعیدی دیگر راه مهاجرت را درپیش گرفت ودرسال 1992 به کشورآلمان پناهنـده شـد.

درسالهای نخستین مهاجرت بافراگرفتن زبان آلمانی دریکی ازموسسات صنعتی شهر فرانکفورت شامل کارشـد وتا اخیـرهمیـن ماه جولای 2008 با حسن اعتمـاد کامـل درینجا وظیفـه انجام داد. واقعـاً زنده نام عثمانی بمثابه یک انسان پرکاربدون آنکه دربرابرناملایمات زنده گی احساس شکستگی کنـد، باتصمیـــم قاطع خواسـته بود که مایحتاج زنده گی فامیل را ازطریق شغـل کاری ، خود باید تامیـن نماید. اومیگفـت همیـن مصروفیت کاری است که آدم میتــوانددرعیـن حال، ازعسـرت روزگــارغـربت وفـشار روانی تا جائـی فاصله گیـرد.

 

 با تاًسف عمیـق شادروان توریالی عـزیز بتاریخ  یازدهم ماه اگست 2008 دراثر یک حملهً قلبی جان به  جان آفرین داد ویکجا با آنهمه آرمانهای پاک انسانی خود دردیاردیگران بخاک سپرده شـد.

 

اویکی ازشخصیتهای ممتازنظامی وافـسراکادمیک اردوی افغانستان بود. منصبدارمنضبط درعین زمان نهایت مهربان ونیکو سـیربود. صداقت وتقوا، خوش طبعی وجوانمردی بارزه های شخصیت اورا احتوا میکرد با هم مسلکان خود لطف فراوان داشـت به همین خاطرمحبوب دلها بود.

او دارای سه پسراست که همهً شان تحصیلات عالی را درکشورآلمان بپایان رسانیده یکی بحیث دوکتور طب ودوی دیگرشان دررشته های مختلف انجنیری مصروف کارمیباشنـد.

مرگ نا بهنگام عثمانی درجزایرآتشـفشان تبعیــدیان افغانی، مسلمـاً ضایعــهً جبــران ناپذیریست که اگـر حضوری درپای جنازه اش نداشـتیم واگرمیراث خواران نا مشروع وزارت دفاع افغانستان به یاد وبود این افسرارجمنــد اردو، صدائی بلنـد نکردند  باکی نیسـت، اینجا  رهــروان پاکبـازش شمـع مــزاراو را فروزان نگه خواهنـد کرد ویادش را برای همیشه گرامی خواهنـد داشت.

روحش شاد وقرین رحمت الهی باد.

به همسروفرزندانش ازخدای متعال صبرجمیل وروانی پرشـکیبا اسـترحام مینمائیـم.

 

 

                                                    دوم سـپتمبـر 2008

                                                              کسـل ــ جــرمنی


September 4th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي